به گزارش سایت شرکت پیشکسوتان کهن پرسپولیس، شاید اگر او در اوج فوتبالش یک مشاور خوب داشت و به حرف‌های فیلیکس ماگات گوش می‌داد و به آلمان می‌رفت، الان سرنوشت دیگری داشت. شاید شده بود یکی مثل وحید یا مهدی که همه به سرشان قسم می‌خورند. اما تک پریدن‌ها و مشاوره‌های غلط، فوتبال نبوغ‌آمیز و به‌شدت شرقی او را خراب کرد.

آن شب که در آلمان با هزار مصیبت پاسپورتش را از ایجنتش تحویل گرفت و به تهران برگشت که پیراهن تیم سرخ را بپوشد، اولین گلوله را از دست خود خورد. آن روز که «بی‌ام‌دبلیو» یش را فروخت که بدهد نفت و ازشان رضایتنامه بگیرد که برود استقلال، دومین گلوله را به سمت خاطراتش شلیک کرد. وقتی در روی نیمکت آبی‌ها با دستانش عدد شش را نشان داد و کلی نفرین شد، سومین گلوله را خورد. چهارمین گلوله وقتی بر سینه‌اش نشست که تنها ماند و داستان‌های رگ زدن و ترامادول را برایش ساختند. پنجمین و ششمین گلوله نیز در نهایت بی‌گناهی سینه‌اش را کبود کرد. مگر سینه او برای تحمل چند گلوله جا داشت؟

ساختار هشلهفت فوتبالفارسی در به‌انزوا کشاندن بازیکنان ناسازگار، در حد سم سیانور عمل می‌کند. این «سیانور تنهایی»، قبل از مهرداد، مردانی، چون مجتبی و مجاهد و شاهین را کشته است؛ همچنان که پیش‌تر از آن‌ها نیز به سمت و سوی زندگی الگو‌های نسل‌های پیشین‌شان -اکبر و همایون- شلیک کرده بود.

حالا فکر کنید که جوان خودتان مرده است. یک دل سیر گریه کنید. اصلا محکم توی سرتان بزنید. صورت خراش دهید. فریاد بزنید که: «یلم وای، شیر سنگی‌ام وای»! اما او با این چیز‌ها زنده نخواهد شد. دیگر خودتان را سرزنش نکنید که چرا تنهایش گذاشته بودیم. در این فوتبال مقتول‌پرور، وقتی دریبل‌هایت از جلوی چشم مردم به کنار می‌رود، فقط دو راه داری؛ یا مرگ یا انزوا. یکی اولی را برمی‌گزیند و دیگری راحت روانه آن دنیا می‌شود.

اگر مهرداد می‌دانست که این‌قدر کشته‌مرده دارد که از لحظه انتشار خبر مرگش، این همه هنرمند و قهرمان و سلبریتی و سیاستمدار به خاطرش پست می‌گذارند و شعر می‌سرایند و سوگواری می‌کنند، به گمانم دیرتر می‌مرد. والله بالله طالله دیرتر می‌مرد.

نوشته از ابراهیم افشار

انتهای پیام/

نظرات کاربران

شما هم می توانید در مورد این خبر نظر بدهید

افزودن نظر جدید